چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

the wolfs hour

چند روزیست صبح ها بی خوابم. برای من که تا بوده شب ها خودم را آرام تر و آزادتر دیده ام،  ساعات گرگ و میش صبح ساعات فشار و مچاله گی ست. راستش را بخواهید من لحظه های شیرین آن اتاقک های دنج کودکی را که شب های برفی زمستان با برادرهایم از لحاف و تشک درست می کردیم و طوری زیر آنها می خزیدیم که انگار توپ و خمپاره های روز هم در آن کارگر نبودند، امن ترین ساعات زندگیم می بینم. نمی دانم آمارها چه می گویند ولی معلوم است که متجاوز کارش را روزها بهتر و بی نقص تر انجام می دهد، در ساعاتی که می بیند و بهتر نشانه می رود، در ساعت شلوغ، هنگام رفت و آمد آدم ها.

ترجیح می دهم پشتم از تماس سینه های نرم و سفید ماه گرم باشد نه دست سمج و پر زور خورشید که به اجتماع می راندم.

در ادامه ی "کوبانی"

چند روز پیش صد و پنجاه نفر از نیروهای پیشمرگه از سوی حکومت اقلیم کردستان عراق برای کمک به مقاومت کوبانی در میان سلام و صلوات ناسیونالیست های کورد و زیر نورافکن مدیای کوردی و غربی و با استقبال و بدرقه ی دولت انسان دوست ترکیه به کوبانی فرستاده شدند. عجب! همه ی کسانی که در دل سقوط کوبانی را آرزو می کردند چگونه است که ریاکارانه از یاری اش دم می زنند؟ آنها که کوبانی را فقط به این دلیل که پاسخی مستقل و منحصر به فرد به اوضاع جاری بود و در معادلات آنها نمی گنجید از دست رفته می دانستند و می خواستند، چگونه است که شاعر و هواپیما و پیشمرگه برای کوبانی هوا می کنند؟ فرستادن این نیروهای به اصطلاح کمکی غیر از تصرف بی سر و صدای کویانی و مصادره اش به نفع ائتلاف دروغگوی ضد داعش (آمریکا، احزاب ناسیونالیست کورد، دولت ترکیه و بقیه ی لاشخورهای آسمان خاورمیانه) است؟ راستی مبارزان چالاک و شاد و برابری طلب کوبانی را چه کار با نیروی فربه فرسوده ی تا خرخره غرق در سنت و مردسالاری؟ مبارزان از جان و قدرت طلبی گذشته ی کوبانی را با کسانی که دستمزد کارگران آواره ی کورد سوریه را در کوردستان عراق بالا می کشند چه کار؟ کوبانی را مناسبات دموکراتیک کانتون ها، غیر ایدئولوژیک بودن شان، و مبارزه ی زنان اش کوبانی کرد نه ژست های تهوع آور قدرت طلبان احزاب ناسیونالیستی که نان کورد پرستی و کوردستان یکپارچه را می خورند و در خلوت با دولت های سرکوبگر و متجاوز سر سفره ی تقسیم غنائم می نشینند. من تمام اینها را جز تلاش بی شرمانه ای برای غیرممکن جلوه دادن راهی سوم، راه حلی مستقل و پایان دهنده به جنگ قومی-مذهبی، نمی دانم. کوبانی به رغم خواست همه ی این جماعت فریبکار سقوط نکرد و آنها می خواهند با پوشاندن واقعیت، با فاسد کردن کوبانی با مضمحل کردن این پدیده ی غیر قابل جمع با سیاستی که پول و قدرت بر آن فرمان می راند به سقوطش بکشانند.

اما نکته ای که قبل از نوشتن در ذهنم بود و نباید فراموش کنم. کوبانی از سوی دلدادگانش هم حمایتی موثر نشد. اتحادیه های کارگری، تشکل های زنان، دانشجویان چپ، نویسندگان و روشنفکران مستقل و آزادیخواه چه اقدام موثری برای یاری رسانی به کوبانی کردند؟ چه کردیم تا کوبانی خوراکی آسان برای دشمنانش نشود؟

رهایانه

 قاعدتن داشتن یک دختر در جامعه ای مردسالار می تواند شاخک های یک مرد را به تبعیض جنسیتی و انواع خشونت علیه زنان حساس تر و به این ترتیب او را وادار به فکر کردن به دنیایی بهتر کند و قدم برداشتن در راه ساختن این دنیای بهتر از او انسان بهتری بسازد. 

پدر یک دختر شدن از من انسان بهتری ساخته است ولی کمتر به واسطه ی آن چه که در بالا نوشتم بلکه بیشتر به خاطر گسترش "اتمسفر زنانه گی" در اطرافم. و برای گسترش این فضا چه چیزی بهتر از حضور دختری که هنوز به زنانه گی منحرف و خوب و بدها و باید و نبایدهای جامعه آلوده نشده است. می خواهم از رابطه ای شخصی تر و جزئی تر حرف بزنم. من دقیقن دارم از بهترین تفریح این روزهایم از لذت قدم زدن در خیابان و حرف زدن با دختر چهار ساله ام (وادار کردن من به شکستن سکوت ذاتیم و حرف زدن در مورد همه ی چیزهایی که در ذهن و جلوی چشم او می گذرد)، از دقت و توجهش به اشیاء، هوا، حیوانات، بچه ها، رنگ ها( و به این ترتیب کشاندن من ِ سر به هوا و بی تمرکز به این وادی زیبا)، از دوستت دارم گفتن های به گاهش، از توجه دقیق و عمیق او به حالات روحی من و مادرش، از دعوت کردن هایش به شادی و خنده ی مدام و کشاندن ما به دنیای ترانه های کودکانه، از بهتر و ایمن تر شدن زندگی در کنار و همراه او، از با ظرفیت تر شدن و صبورتر شدن خودم به واسطه ی حضور او حرف می زنم. 

امروز رها سرما خورده بود و نمی شد مهد کودک برود، مادرش هم باید سر کار می رفت و من مرخصی گرفتم و یک روز کامل را با هم بودیم. امشب قبل از این که بخوابد به او گفتم که چقدر خوشحالم که امروز را با هم بودیم و او گفت "بابا جون دوسِت دارم خیلی خوش گذشت". به ما خوش گذشته بود و رها کامل تر از من گفت. من از این همه گرمی می نویسم.

- یکی از دخترانی که به صورتش اسید پاشیدند تک دختر بود.او برای پدرش مثل رها بود برای من. چقدر درد دارد؟ چگونه می توان بی تفاوت بود؟

درباره ی "کوبانی"

کوبانی در حال مقاومت در مقابل داعش نیست. کوبانی بر داعش پیروز شده است. آنچه که در کوبانی شاهد آن بوده ایم امکانپذیری شکلی متفاوت از زندگی اجتماعی در این سال های بعد از شروع جنگ در سوریه بوده است. تصاویر بسیار مخابره شده و گزارش های موثق نشان می دهد که در کوبانی قدرت دولتی و مردسالاری، شاید بعد از مناطق تحت نفوذ آنارشیست ها در جنگ داخلی اسپانیا در ضعیف ترین وضعیت خود قرار گرفته اند. شوراهای خودگردان مردمی نقش بسیار مهمی در اداره ی امور داشته اند و زنان همچون مردان در مبارزه و مدیریت اوضاع و دخالت در سوخت و ساز اجتماعی سهیم بوده اند. کوبانی حتا اگر به صورت فیزیکی هم سقوط کند در ارائه ی تصویری که از خود به جهان ارائه داد پیروز شده است. داعش با پرچم سیاه و ایدئولوژی سیاه تر و ایجاد رعب و وحشت و رسم گردن زنی و ختنه و فروش زنانش چگونه می تواند بر این همه رنگ و شوری که کوبانی در جهان به حرکت در آورده پیروز شود؟

نکته ای در مورد مواضعی که در دفاع از کوبانی گرفته شده است به نظرم می رسد. حیف است که بگذاریم دفاع از کوبانی را به نفرت پراکنی قومی و مذهبی آلوده کنند. حمایت دولت ترکیه از داعش ربطی به مواضع اکثریت ملت ترکیه و مردم تورک زبان ندارد. همانطور که بازی های سیاسی احزاب ناسیونالیست کورد و غش کردن مدام و نوبتی شان به سمت دولت های همسایه ربطی به مقاومت مردم کورد در برابر آفت داعش و رفع ستم ملی ندارد. باید مراقب بود و از کلی گویی پرهیز کرد. کوبانی ثمره ی "ناسیونالیسم" نیست این را همه می دانیم و ناسیونالیسمی که علیه تورک و عرب و ... نفرت پراکنی می کند فقط بر موج یک حرکت انسانی سوار شده است و شکی ندارم که در اولین فرصت که منافعش به خطر بیفتد به آن خیانت می کند و تا به حال هم کرده است. مقاومت کوبانی تا این لحظه مدیون هیچ حزب و دولتی نیست و البته برای حفظ شهر هر کمکی که برسد باید از آن استقبال کرد.

سعدی شیرازی!! (در ادامه ی خودشناسی)

اگر "آبلوموف" را به خود آبلوموف هم می دادند زودتر از من می خوندش.

من اسیر چشمهایش

بی بی سی نوشت: "کودک گمنام ایزدی در بیمارستان درگذشت."

دنیایی که نام و نور را از تو دریغ کرد چه سخاوتمندانه برچسب های مذهبی اش را به تو می بخشد! ایزدی بودن و یا بهشت و جهنم ِ دولت اسلامی برای تو چه مفهومی داشت؟


در ادامه ی گزارش چنین آمده بود: "او تنها در گوشه‌ای از بیمارستان دیریک بود. بدون هیچ همراهی، در سکوتی معصومانه و سوال‌برانگیز. پرستاران می‌گفتند نه گریه می‌کند و نه فریاد می‌زند." در همدلی عجیبی با تو، برای تو نه گریه می کنم نه فریاد می زنم (برخلاف آنچه که در گذشته از من انتظار می رفت). در سکوت نگاه می کنم و می بینم که چگونه آهسته آهسته فرو می روم.

از پرسش ها

درود فرستندگان به "خاک پاک میهن" می توانند نمونه ای از یک خاک ناپاک به ما نشان دهنذ؟

ماه شب چارده

رها طبق معمول آخرین کاری که بعد از پایان بازی می کند پیدا کردن ماه پشت چنارهای بلند و منظم پارک است. این بار وقتی راه می افتیم هم چنان از پشت شیشه ی ماشین دیدن ماه را ادامه می دهد. یک دفعه با ذوق و هیجان می گوید: بابا ماه هم داره با ما می آد. میشه بیاد خونه مون؟ گفتم چرا نمیشه بابا دعوتش کن باهات بیاد. و بعد با هم خواندیم: یه شب مهتاب ماه میاد تو خواب... .

آخر شب لامپ ها را خاموش کردم و دراز کشیدم، هشدار موبایل را روی شش و چهل و پنج دقیقه تنظیم کردم به طرف راستم غلتی زدم که بخوابم، دیدم بی سر و صدا، نرم و ظریف، ماه کنار من به خواب رفته است.