چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

اورکا اورکا

من فکر می کنم

امروز کاملن حق با رها بود که می گفت:  

کا قا کا قا کا... 

دو دا دو دا دووو... 

بو بو بوفففف... 

 

در صف بانک

درست مثل گربه که کثافت کاریش را پنهان می کند؛ سریع و به پیروی از غریزه پول شان را از دیگران پنهان می کنند؛عده ای از انسان ها... 

درست مثل دد و درنده در کمین شکارش،با چشم و شامه ی تیز رد طعمه را می گیرند،در جیب در کیف های چرم،پشت رمز گاو صندوق ها و کارت ها؛عده ای از انسان ها... 

درست مثل آن روبه بی دست و پای،مثل لاشخور، مثل همه ی مفتخورها با تمام طبع پست شان انتظار می کشند پشیزی را که کاری برای به دست آوردنش نکرده اند؛ عده ای از انسان ها... .

زندگی با ابله

با یک "ابله" هم می توان بهترین لحظات را تجربه کرد، فقط به شرطی که خالقش داستایوفسکی باشد.می توان دوستش داشت،در مصاحبتش غرق لذت هنر و ادبیات شد،از او آموخت و روشن شد و کارکرد دیگرش برای من که مهم تر از این هاست،آشتی خودم با خودم بوده است.فعلن سر هر دو "خودم" گرم ابله است و بالاتر از این هر دو دارند به درک بهتری از هم می رسند. 

چقدر باید خوب زندگی کرده باشی تا بتوانی "ابله" را بنویسی!چقدر باید خوب از حواست استفاده کرده باشی!چقدر تفاوت ها خوبند!چه خوب که داستایوفسکی کسی مثل من نبود!

جدل

بعضی وقت ها می گویم فراموشی اگر نبود زندگی هم ممکن نبود؛ زندگی ئی که خود سراسر جدال با فراموشی ست. 

 

 

بعد نوشت: لا به لای نت برداری های چند سال پیش ول می گشتم که به این جمله از بورخس برخوردم: 

جاودانه بودن بی معنی است،به غیر از انسان موجود دیگری نیست که جاودانه نباشد زیرا همه از مرگ بی خبرند... .