من هم احتمالن مثل اکثر شما گاهی خیلی راحت و گاهی به سختی و تنها با گذر زمان و فاصله گرفتن از رویدادها، گریه می کنم. گاهی تنها با خیالپردازی و سناریو سازی در ذهنم، اشک به چشمانم می آید. موسیقی و شعر و سینما هم خیلی پیش آمده که مرا گریانده باشند. اما رمان نه. تنها با یک رمان گریستهام: آبلوموف.