چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

هیچ چیز بیشتر از این ناامیدم نمی کند: جز این که هستم نمی شد باشم.

بچه ها را دست کم نگیریم

وقتی می خوایم به قصد خرید بریم بیرون و با مقاومت بچه روبرو میشیم و بهش میگیم عزیزم حالا لباستو  بپوش پارک هم میریم و خودمون بهتر از هر کسی می دونیم که فرصتی برای پارک رفتن نداریم،وقتی می خوایم بریم سر کار یا تنها از خونه بزنیم بیرون و حدس میزنیم که بچه هم دوست داره با ما بیاد و ما نمیتونیم اونو ببریم و بعدش دزدکی با دوز و کلک و دور از چشم او و بدون خداحافظی از او جدا میشیم، وقتی می خوایم به بچه محلول او آر اس بدیم و اون امتناع می کنه و بعد از چند دقیقه دوباره میریم سر وقتش میگیم بیا عزیزم آب بخور و اون میخوره و میفهمه که آب نیست،وقتی میگیم تلویزیون خوب نیست کمتر کارتون ببین و سرشو به یه چیز دیگه گرم می کنیم و بعد خودمون میشینیم پای تلویزیون و اینترنت و از او غافلیم و خیلی وقتای دیگه در چنین موقعیت های مشابهی که همه مون زیاد دیدیم و انجام میدیم؛ با این کلک های به ظاهر ساده در واقع داریم "احمق بودن" رو به بچه آموزش میدیم و با گول زدن او ،با دروغگویی تا حد یک احمق پایینش میاریم و این نگه داشتنش در چنین سطح نازلی چیزیه که تا همیشه اثرش رو روی کودک باقی میگذاره.حالا رواج دروغ و بی صداقتی در رابطه با بچه هامون و در هم شکستن شخصیت خودمون در چشم او بماند در مراحل بعد.

آنارشیسم

برای من یک وسوسه ابدی خواهد بود.

جملات قصار

باید مراقب چنین جملاتی بود.آنها حداکثر می توانند جملاتی زیبا باشند ولی اغلب آدم را در سطح نگاه می دارند.

او یک باغبان بود

امروز به جای دیدار هر روزه ی صبحگاهی مان آگهی ترحیم ات را دیدم.هر روز که من برای گرفتن سنگک تازه می رفتم تو با بیل روی شانه ات و سلامی که همیشه در گفتن اش پیشدستی می کردی، با آن لبخند و روی گشاده و قدم های کوتاه و شتابان،چکمه به پا به سمت باغت می رفتی.گاهی جوی آب را لایروبی می کردی گاهی اره ای،قیچی باغبانی یا روزهایی که باید تا ظهر می ماندی بقچه ی کوچکی در دستت بود و اگر فرصتی برای گپی کوتاه داشتیم از وضعیت آب سراب،گرانی یا از مفتخورها(پسرهایت) چیزی می گفتی و می گذشتی.امروز برای همیشه گذشتی و من روزی را به خاطر می آورم که در فرمانداری نماینده باغداران بودی و در مقابل شهردار و فرماندار و نماینده های حقوقی شان که آن همه کلمه ی قلمبه سلمبه پشت سر هم ردیف کرده بودند و برای کم کردن از حقابه ی باغداران نقشه کشیده بودند کم نیاوردی که هیچ، پیروز هم شدی و در حالی که چشمانت از شادی برق می زد هر دو بازوی من را گرفتی و تبریک گفتی بابت پیروزی مشترکمان.یادت به خیر پیرمرد!

بعد از تو و آن همه عشق درگذشته چه بر سر باغ ات خواهد آمد؟شک ندارم که مفتخورها عرضه ی هر کاری را نداشته باشند از پس خشک کردن باغ و قطع درختان خشک شده و دادن رشوه به بعضی ها برای ملحق کردن باغ به محدوده ی شهر و فروختن زمین بر خواهند آمد.از امروز بدون شک از سرسبزی و زیبایی این شهر ولو اندکی کم خواهد شد.و من اولین سلام روزانه ام را به شاطر و شاگردش خواهم داد.یادت بخیر!

عیش مدام

امروز تمام پایتخت های جهان مال شما!قطارها و اینترنت پرسرعت،دفاتر احزاب و کافه ها و موزه ها ی کلان شهرها،فیس بوک و همه ی وبلاگ ها و پارتی ها، لامبورگینی و سریع ترین چیزها،روحانی و نتانیاهو و تمام کلاهک های هسته ای و حتا کافکا و لاکان و فوکو  و موراکامی و آلیس مونرو  و جایزه ی نوبلش مال شما... چون من مهمان پیرمرد روستایی ِ تقریبن هفتاد ساله ای اهل دینور بودم  که عرق کشمش دست ساز خودش را نوشیده بود،برای ما ترانه ای از حسن زیرک می خواند و پیشانی پسرش را که سه تار می زد  و همراهیش می کرد تندُ تند می بوسید.

مدیریت ِ بازرگانی

معاون اداره ی ما معتقده که باید از همون اول بچه ها رو به کم خوری عادت بدیم مبادا معده شون بزرگ بشه.در مورد ایشون باید اضافه کنم که فوق لیسانس مدیریت بازرگانی داره و در سال چندین و چند ترازنامه ی مالی تنظیم می کنه و باید بگم در کارش خیلی آدم دقیقیه!

فکر می کنم یک دیکتاتور باشم

زلاتان آبراهیمویچ  گفته بود مورینیو نیازی به نقش بازی کردن ندارد اما گواردیولا تصویر یک فرد بی عیب و نقص را از خود ارائه می کند. 

همیشه در ذهن خودم دنبال این جملات زلاتان می گشتم.این نقص رو در خودم دیدم  ولی به خاطر داشتن این نقطه ضعف نمی دونم فرصت نزدیک شدن به چند نفر رو از خودم گرفتم.حداقل یادمه که چند سال پیش یکی از دوستام از من گلایه می کرد که هیچوقت نشده در مورد مشکلاتت حرفی بزنی.و این آخرین بار بود که چنین چیزی گفت.