چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

جنگ جنگ تا ...

" بیشتر درآمد پدر از ساختن پرچم و پارچه ی شعارنویسی و سایر وسایل میهن پرستی، از جمله ترقه و فشفشه ی آتش بازی، تامین می شد." خوب دوستان عزیز در مورد میهن پرستی چه چیز دیگری می توانم به این جمله ی درخشان دکتروف در "رگتایم" اضافه کنم. (جز این که در پرانتزی طولانی به شباهت بسیارش با ناموس پرستی اشاره ای کنم. شباهتی که به شکلی کمیک در شعار لاتی "به سلامتی سه تن، ناموس و رفیق و وطن" و عبارت پدر سالارانه ی "مام میهن" بیان می شود. اگر از یک ناموس پرست یا میهن پرست سوال کنید که دقیقن چه چیزی را می پرستد و برایش حاضر به جانفشانی ست جوابی جز بیان مشتی احساسات آتشین ولی موهوم نخواهید شنید. این احساسات الزامن به معنای عشق به موضوع مورد توجه( زن و میهن) نیست؛ بلکه بیشتر از آن ناظر به تصرف و تملک و در قید و بند قرار دادن آنان است. به مرگ و نیستی نزدیک تر است تا زندگی و حیات، ابزارش تیغ و تهدید و ترقه و شعار است و از آزادی و رهایی و احترام به حفظ هویت مستقل معشوق (ادعایی) به دور. فکر می کنم برای ما که در دنیایی زندگی می کنیم که در آن عشق و اعتقاد به چیزهایی موهوم آدم را وادار به بستن بمب به خود و منفجر کردنش در میان جمعیت کودکان و بی گناهان می کند؛ دیگر صرف عاشق و مومن و راسخ بودن ارزشی در خور نباشد. و لازم است در مورد کیفیت وشدت باور داشتن و عاشق بودن از خود بپرسیم و گفت و گو کنیم).

این روزها شاهد جولان فاشیست ها در روسیه و اوکراین هستیم، همین طور پیشروی جبهه ملی راست افراطی در انتخابات شهرداری ها در فرانسه که حیات و منافع خود را در بیگانه هراسی و دشمن تراشی و میهن پرستی پوچ و جنون آمیزش می بیند. (به رگبار بستن نوجوانان توسط یک راست گرای افراطی در جزیره ی اوت نروژ و سلام نازیستی او به حاضران در دادگاه، تنها یکی از هشدارها در این زمینه بود.) بحران اقتصادی و سیاست های ریاضت اقتصادی و بیکاری رو به رشد در اروپا و آمریکا زمینه را برای رشد این میکروب مساعدتر می کند و از طرفی مهاجرت روزافزون خیل عظیم انسان های فراری از فقر و استبداد "جهان سوم" به این کشورها، بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه، ژست های ابرقدرت منشانه ی روسیه و دخالت آشکارش در اوکراین، مساله لاینحل اعراب و اسرائیل و جنگ در سوریه و آفریقای مرکزی خوراک لازم را برای تغذیه و رشدش فراهم می کند. و بهتر است آن قدر خوش خیال نباشیم که پیشرفت ابزار و تکنیک را برابر با پیشرفت بشر در توان درک و همدلی با همنوعان خود بپنداریم. ارتجاع یک امکان محتمل( هر چند هنوز نه چندان قوی) در این لحظه ی تاریخی ست و میهن پرستی شوینیستی با دمیدن در آتش جنگ و خشونت این امکان را تقویت می کند. این تنها راهی ست که برای بقای خود متصور است.

در راه

- جاده ی پاوه - نوسود، جاده ای پر پیچ و خم است. هر پیچ و خم داستانی دارد. داستان هایی مخصوص به خودش(خود هر پیچ و خم) و همینطور داستان هایی که آدم ها مخصوص به خودشان بر آب و سنگ آنجا نوشته اند. داستان هایی که سهم باد شده اند و امروز کسی آنها را نمی خواند و بلد نیست که بخواند. اینجا هم مثل هر چیز "محلی" دیگر این روزها به گند کشیده شده است. گند ِ حضور آدم های پلاستیکی که بخشی از وجودشان را بر آب و سنگ اینجا جا می گذارند و می روند. می روند دنبال از سر گرفتن له شدن شان زیر بار معامله گری، حاجی و دکتر و مهندس گفتن ها، آگهی های تبلیغاتی و فرکانس های جدید ماهواره ای، غرزدن و عقده گشائی رئیس ها، پیگیری ثبت نام یارانه ها و گذاشتن پست ها و استاتوس های نوروزی. آدم های "یکبار مصرف" زده با تومورهای برآمده از مواد نگهدارنده. این چیزهای "محلی" هم قربانی بی گناه و تقصیر ِ تخدیر وجدان های معذب و جان های فرسوده ی در حال عبور از مدرنیته اند.

- شهر خسته و بی هویت و بی محتوا دربه در به دنبال صفا و صداقت از دست رفته اش سر به دشت و بیابان گذاشته است. (البته این خود جستجویی صادقانه نیست چرا که هرگز سود و صلاحش در رسیدن به نتیجه نیست). او نمی داند که اگر می خواهد جایی "محلی" بماند باید از رفتن به آنجا سر باز زند و روزی که پای پول و آدم هایش به هر بوم و محل برسد کارش تمام است و روند جهانی شدن و الحاق خاک و آدم هایش به Globalization شروع شده است. چیزی که از آن فرار کرده بود به این ترتیب از او جلو می زند و  از "محلی" بودن هم تنها دوز و کلکش به مشتری ها می ماسد.

- رها سوار ماشین که می شود خوابش می آید. اما با این همه پیچ و خم و تاب خوردنش مگر می تواند بخوابد؟ می گوید سعدی اذیتم می کنی، پرواز کن. من هم دلم پرواز می خواهد دخترم، ولی مثل تو پر پرواز ندارم!