"گنبد آهنی" یا آغوش های برهنه مان؟ کدام یک بیشتر از ما محافظت می کنند؟
پیرمردهای پارک ِ هر روز، مشتاقانه به دهان هم زل زده اند. چه آدم حسودی هستم من!
مقبولیت از نظر مردمی که بوسیدن در جمع را چیزی زشت می دانند اما گله گله به تماشای اعدام در ملا عام می روند چه ارزشی می تواند داشته باشد؟
در مورد کور و بی منظق بودن ملت و قوم پرستی می توان شواهد بسیاری آورد. یکی هم همین سکوتی که بعضی ناسیونالیست های ضد عرب منطقه در مقابل فجایع غزه اختیار کرده اند؛ آنها که تمام هویت پوشالی و فریبکارانه شان ( در لایه های پایین تر به خودفریبی شبیه تر است) را از بلغور کردن مشتی دشنام ضد عربی به دست می آورند. ضلع سوم مثلث شومی که وضع موجود ( وضعیت جنگی و همیشه ملتهب) در غزه و منطقه را تداوم می بخشد همین ها هستند، البته با اثر گذاری کمتر نسبت به دو ضلعی که در پست قبل نوشتم.
نمی توان علیه جنگ بود و در کنار ناسیونالیسم عرب و بنیادگرایی اسلامی از سویی و یا راسیسم صهیونیستی از سوی دیگر ایستاد. اما کوچک ترین روزنه ی امید به سمت تضعیف این دو سو تنها زمانی گشوده می شود که جنگ پایان پذیرد و در لحظه ی کنونی این مساله تنها با شکست عملیات نظامی اسراییل علیه نوار غزه ممکن است. با تمام حرف هایی که هست، حرف آخر این است: در این مغلوبه ی آتش و خون ما در کنار تو ایستاده ایم فلسطین.
من یکسره به دنیایی خیالی تعلق دارم. هر وقت دیدید از واقعیت حرف می زنم بدانید سرم به سنگ خورده، درد دارم، گیجم و نمی دانم دقیقن از چه چیزی حرف می زنم.