«اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» کتابیست در مورد «کتاب». خواندن، نوشتن، انتشار و وضعیتش در دنیایی که هر روز بیشتر و بیشتر به سمت برنامهریزی متمرکز پیش میرود. دنیای کامپیوترها، حافظههای الکترونیک، اونیفورمها، بازیهای پشتپردهی سیاسی، کپیکارها، خواندنهای منفعلانه و مکانیکی و تحلیل آماری واژههای یک کتاب و آن را جایگزین خواندنِ اصیل و زنده و فعال کردن. خواندنی که طی آن خواننده «چیزی را در کتابهایم بخواند که منِ (نویسنده) خود آن را نمیدانم». خواندنی خالی از پیشفرضها و اشکال منظم و قالبی اندیشیدن و تفکر، چه از سوی خواننده و چه نویسنده و چه ساختار اقتصادی سودمحور پشت پردهی تولید و نشر کتاب. کتابی در مورد خواندنی یگانه و منحصر به فرد چون ویژه بودن یک تن عریان و نه بدنهای مسخ و تکثیر و یکسان شده با اونیفورمهایی که به دلیل قرار گرفتنمان در ساختار قدرت و مصرف به تن کردهایم. از این رو من فکر میکنم این یک کتابِ شورشیست، شورشی علیه هر گونه از خودبیگانگی در ادبیات و کالوینو شورش را اول علیه نویسنده شروع میکند آنجا که از زبان یکی از شخصیت های کتاب که نویسندهاست آرزو میکند که: «آه چه خوب بود اگر بین کاغذ سفید و کلمات مغشوش و داستانهایی و که شکل میگرفته و از بین میرفتند بیاینکه کسی آنها را بنویسد، پردهی مزاحمی که شخص من باشد، وجود نداشت! سبک، سلیقه، فلسفهی شخصی، موضوعیت، پشتوانهی فرهنگی، تجربهی واقعی، روانشناسی، استعداد، ریزهکاری شغلی و ... و تمام عناصری که نوشتهی مرا قابل شناخت میکنند، به نظرم قفسی میآید که امکانات مرا تقلیل میدهد. اگر فقط یکدست بودم، دست بریدهای که قلمی داشت و مینوشت...» .
برای سازمان دادن این شورش کالوینو کاری ویژه و متفاوت را در پیش میگیرد. کتاب ۲۲ بخش است. از این ۲۲ بخش، ۹ فصل آن به قسمتهای ابتدایی یک داستان جدا و مجزا میپردازد. خواننده هر داستان را که شروع میکند به دلایل مختلف از اتمام آن عاجز میماند و به ناچار داستان بعدی را سر میگیرد. کالوینو معتقد است که بسیار پیش میآید که هم نویسنده کل انرژی نوشتن را در همان صفحات ابتدایی صرف میکند و هم خواننده لذت خواندن و رویارویی با یک اثر ناشناخته و نانوشته را. برای همین هم در مقام نویسنده آرزو میکند که ای کاش کتابی بنویسد که همهاش سطور آغازین یک کتاب باشد تا مدام در حد اعلا و اوج خود باقی بماند و به سراشیبی مقاصدی که سرانجامی جز ادبیات و لذتبردن از آن دارند نغلتد و در مقابل خوانندهای میطلبد که حتا در بندِ شناختن و ملاقات نویسنده نیست چرا که « شخصیت واقعی آنها هرگز با تصویری که از خواندن آثار ایشان به دستمان میآید، جور نیست...» .
۱۳ فصل دیگر پس زمینهی اصلی داستان است که در آن دو خوانندهی زن و مرد که هر دو بر حسب دغدغهی مشترکشان در خواندن، همراه میشوند و قضیهی ناتمام ماندن کتابها را پیگیری میکنند و از این طریق کالوینو ما را به عوالم انواع خوانندهها، نویسندهها و افشای جعلیات بنگاههای اقتصادی تولید سبک و سلیقه و فکر و ... میبرد. او به کپیکارها میتازد، به نویسندههایی که مینویسند تا پاسخی به نیاز بازار داده باشند، به خوانندهای که میخواند تا از طریق خواندن تایید افکار و دریافتهای خودش را گرفته باشد و به آن سیستم سیاسی و فرهنگی که به دنبال حفظ چرخهی قدرت و مصرف و کسب سود و تولید نویسنده و خوانندهی فلهای و دستوریست.
خوب کسی که یادداشتی دربارهی این کتاب مینویسد باید بسیار مراقب پرگویی و اظهارنظرهایش باشد تا با بهرهگرفتن از تواضع و شرافت و وسواس کالوینو، خود به دام تحمیل دریافت خویش به اثر او نیفتد. برای شناخت بیشتر و نزدیکی به کتاب بهتر است خود را به آن تسلیم کنیم و برای این کار نه تنها لازم است بخوانیمش، بلکه باید اجازه دهیم تا یک بار هم که شده کتابی ما را بخواند. مایی که به لطف کالوینو اکنون و پس از خواندن کتاب، خوانندهای دیگر شدهایم.