چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

تاملی در باب نقد و فاش گویی

ژان رنوار در یادداشتی که بر فیلم "قاعده ی بازی" خود نوشته است در مورد جامعه ی فرانسوی می نویسد: "ممکن است اجتماع بزهکاری باشد، ولی دست کم یک امتیاز دارد: نقاب بر چهره نمی زند."

قاعده ی بازی را نمی دانم دیده اید یا نه؟ رنوار در این فیلم روابط عاطفی و جنسی خارج از ازدواج و عرف را دستمایه ی نقدی تند و تیز به جامعه ی آن زمان فرانسه می کند و در این تاختن هر دو طبقه ی بورژوا و کارگر را بی نصیب نمی گذارد. شخصیت های فیلم به طور کلی و هر یک بر پایه ی خصلت های فردی و تا حدی جایگاه اجتماعی خود، به شکلی طنزآلود دروغ (پنهان کاری در روابط عشقی ممنوع) و بی تفاوتی( بی تفاوتی نسبت به آشکار شدن روابط خارج از چارچوب شان) را با هم در جلوی چشم بیننده به نمایش می گذارند. بنابراین وقتی یکی از شخصیت های فیلم می گوید: " این نشانه ی این دوران است: همه دروغ می گویند. تبلیغات داروخانه ها، سیاستمدارها، رادیو، سینما و روزنامه ها. چه انتظاری داری ما آدم های معمولی دروغ نگوییم؟" باید گفته ی رنوآر را که در ابتدای متن آوردم نوعی تسامح و دیده پوشی با چنان جامعه ای تلقی کرد. جامعه ای که به هر حال برای آن که نقاب بر چهره نزند راهی طولانی و پر کشمکش را از زمان عصر روشنگری تا تحولات 1968 و بعد از آن رفته است. گیرم که این تلاش ها به واسطه ی بازتولید مناسبات قدرت و ساختار سلسله مراتبی سود و سرمایه محورش و ناپیگیری آن نقدهای بی امان اولیه ی عصر روشنگری اش، ناتمام مانده باشد. رنوآر در قاعده ی بازی، هنرمندانه این بخش ناتمام را تند و عریان به نقد می کشد. جالب است بدانید که جامعه ی فرانسوی در زمان اکران اولیه ی فیلم بدترین برخوردها را با "قاعده ی بازی" کرد به طوری که عوامل فیلم مجبور شدند پس از سه هفته آن را از پرده ی سینماها پایین بکشند.

 وقتی آن جمله ی ابتدایی را از رنوآر خواندم ناخودآگاه به یاد خودم و جامعه ی خودمان افتادم.( قبلن در فیلم های "پرسونا"ی برگمان و "زن دیگر" وودی آلن در سطحی بسیار شخصی و درونی تر با مساله برخورد کرده بودم). ما برای برداشتن نقاب ها چه در بعد فردی و چه در ابعاد کلان ساختاری چه کرده ایم؟  و کیست که تاثیرات درهم و پیچیده ی این دو حوزه را بر هم انکار کند؟ چقدر به نقد تاریخ و فرهنگ و باورهای اجتماعی پرداخته ایم که نقاب بر چهره زدن را به شکلی سیستماتیک حتا تکریم و تشویق کرده و هویدا کنندگان اسرار را به دار کشیده است؟ در جامعه ای که خود زمینه ساز و مشوق ریاکاری و دروغ است چقدر می توان خود را از چنین منجلابی دور نگه داشت؟ "آن روزی که رازها فاش شوند (یوم تبلی السرائر)" برای جامعه ی گرفتار و بیمار ما همان روز وعده داده شده ی قیامت است؟ یا بالاخره روزی ما هم روی همین زمین سفت از جایی برای تنگ شدن عرصه بر دوگانه گی های شخصیتی، نقش بازی کردن ها، رازداری ها، به انکار خود برخاستن ها و سرکوبگری ها شروع خواهیم کرد؟ بدون شک در چنین راهی از نقد خودِ (تاریخی-فرهنگی) و جامعه ای که در آن افرادش از دروغ و تظاهر نفع مادی و معنوی(!) می برند، بی نیاز نخواهیم بود. همچنین جالب تر از برخورد اولیه ی بسیار بد تماشاگران و منتقدان فرانسوی با این خود انتقادی آشکار، مطالعه و تحقیق در شناخت مسیری است که با طی 20 سال و پس از نمایش دوباره فیلم در جشنواره ی فیلم ونیز، مخاطبان به موضع کاملن مثبت نسبت به قاعده ی بازی تغییر جهت می دهند و به این ترتیب پویایی تاریخی خود را بار دیگر به نمایش می گذارند. 20 سال زمان زیادی نیست. این چابکی را آن جوامع از کجا به دست آورده اند؟ به هر حال هر کاری کرده باشند، مشابه بخش بزرگی از جامعه ی ایرانی با عظمت طلبی های دلخوش کنک و بعضن بی اساس در باب تمدن درخشان دوره های پادشاهی و اسلامی خود را به تخدیر و سکون نکشانده اند.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد