عصر که برمیگردم و میرم جلو آینه وفیش حقوقیم رو نگاه میکنم بی اختیار به خودم میگم:
هردینار نه مزد شرافتمندانه ی کار
که به رشوت
لقمه ئی ست گلوگیر
تا فریاد برنیارم
از رنجی که میبرم
از دردی که میکشم.
من فکر می کنم دو حالت بیشتر نداریم: یا انسان شرافتمند است یا کار مزدی. شخصن هنوز بر سر دو راهی مانده ام.
عصر که برمیگردم و میرم جلو آینه وفیش حقوقیم رو نگاه میکنم بی اختیار به خودم میگم:
هردینار نه مزد شرافتمندانه ی کار
که به رشوت
لقمه ئی ست گلوگیر
تا فریاد برنیارم
از رنجی که میبرم
از دردی که میکشم.
من فکر می کنم دو حالت بیشتر نداریم: یا انسان شرافتمند است یا کار مزدی. شخصن هنوز بر سر دو راهی مانده ام.
بقول ایوان کلیما به کار گل مشغولیم