چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

قنات

1- قنات سازه ی عجیبی ست.در عین سادگی پیچیده هم هست.مخصوصن وقتی چنان در زندگی انسان های فلات مرکزی ایران و برخی نقاط نیمه خشک و کویری دیگر تاثیرگذار بوده که بعضی صاحب نظرهای جغرافیای انسانی از "تمدن های قناتی" اسم می برند.در ایران حدود 37 هزار رشته قنات داریم.جمعن در این قنوات کانال هایی برای رسیدن به آب حفر شده که طول شان تقریبن برابر فاصله ی زمین و ماه و 8 برابر محیط مدار استوایی ست.البته این فاصله بدون احتساب طول قنات هایی ست که در حین کار ریزش کرده اند و  کودکانی را که به علت جثه ی ریزشان و راحتی عبور از تونل تنگ و باریک قنات از آنها برای گِل کشی در اعماق زمین استفاده می شد،زنده به گور می کرد.


2- دیرزمانی روستاییان برای قنات ها جنسیت قائل بودند.از نظر آنها بعضی از قنات ها زن و برخی مرد بودند(برای قنات های مرد زن هم می گرفته اند و به شکلی نادرتر داماد قنات هم داشته ایم انگار.).قنوات کوهستانی با شیب زیاد،سرعت آب زیاد و هوابین(به خاطر وابستگی زیاد آنها به نزولات جوی، تغییر خلق و نوسان آبدهی در آنها محسوس است) و با عمق کم، قنات های نر و قنات های واقع در دشت ها، با شیب کم و آرام و صبور،عمیق،آبدهی کم و بیش ثابت(به علت وصل بودن شان به آب های زیر زمینی، کمتر وابسته به بارش های سالانه هستند) از نظر آنها زن بودند.


3- روزی روزگاری مردی حاج صادق نام، متمول و زمین دار در روستایی اطراف یزد زندگی می کرده که تصمیم می گیرد برای تامین آب زمین هایش قناتی حفر کند.مقنی ها شروع می کنند به حفاری و پس از چندین ماه شکافتن دل زمین به لایه ای سخت و سنگی می رسند که راه را بر آنها می بندد.خبر را به حاج صادق می دهند و او دستور به ادامه می دهد ولو  این که چند سانتی متر در روز پیش بروند.حرف مقنی ها در گوش او نمی رفت و همینطور پول بی زبان بود که خرج کندن سنگ می شد و حرف حاج صادق یکی بود: من می دونم که در دل این کوه دریای آبه و من باید بهش برسم.هزینه ی زیاد حفاری حاج صادق را وادار به فروش زمین هایش می کند.قطعه قطعه زمین بوده که می فروخته و برای مقنی های جدیدی که جای قبلی های خسته و عاصی از سماجت حاج صادق را می گرفتند،خرج می کرده.حرف زن و بچه هم هیچ اثری در عزم مرد نداشته و آنها بعد از تهدیدهای بی ثمر ترکش می کنند و از آن دیار می روند.حاج صادق خانه ی خالی از سر و همسر را هم می فروشد و دستور پیشروی می دهد.با فروش خانه دیگر چیزی برای او باقی نمی ماند جز باوری که به بودن دریای آب در دل کوه داشت؛اما دریغ از شکستن سرسختی سنگ و رسیدن به آب.تا این که شبی حاج صادق به دلیلی نامعلوم برای سرکشی به نزدیک قنات می رود،همان جا کنار یکی از میله چاه ها سر بر زمین گذاشته و می خوابد و فردایش روستاییان جسد بیجانش را در آن بیابان پیدا می کنند.می گویند قنات حاج صادق هنوز هم سالم و دست نخورده و البته خشک و بی آب باقی مانده است و چون در دل سنگ حفاری شده، ریزش نکرده و نخواهد کرد.

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:57 ب.ظ http://daronman.blogfa.com/

سلام:
من قنات دیدم اما نمی دونستم که ما آدما حتی قنات ها رو هم جنسیت دار کرده ایم انگار همه چیز باید در محدوده ذهن ما انسانها اسیر بشه....
ماجرای حاج صادق جالب و یه جورایی غمناک بود.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد