چند وقت پیش تو اوج گرمای هوای تیر ماه یه روز که با راننده مون رفته بودیم ماموریت،در باب گرما هم گرمای قدیم و اینجوری بود که ما مهندس نشدیم و ...؛تعریف می کرد:
بچه که بودیم یه کم زمین دیم داشتیم به فاصله ی چند فرسخی روستا،که اغلب توش نخود می کاشتیم.موقع برداشت نخود، پدرم همه ی خانواده رو بسیج می کرد و من و پنج تا خواهر و برادر قد و نیم قد سوار بر خر راه می افتادیم تو صحرا زیر ظل آفتاب تا برسیم سر ِ زمین و شروع کنیم به "ده س که نه"(بخوانید دسکنه به فتح کاف،به معنی برداشت نخود با دست به زبان کُردی)."ده س که نه"(که از طاقت فرساترین کارهاست)چند روزی طول می کشید اونقدر که در اثر این خرسواری ها و بالا و پایین کردن و تکون خوردن ما بر پشت خر زبان بسته پوست کونمون می رفت و طوری می سوخت که طاقت و قرار رو ازمون می گرفت.شبها برای این که بشه خوابید و درد و سوزش رو تخفیف داد، خاک الک می کردیم و می ریختیم جایی که سوخته بود.سردی خاک درد رو آروم می کرد و از تماس پوست سوخته ی دو طرف با هم، جلوگیری می کرد و به این ترتیب همونطور که قنبل کرده بودیم با کون لخت و به صف می خوابیدیم.
حالا شما قضاوت کنید.این راه حل خلاقانه تر و بهتره یا تجویز دکتر که فرمود آب رو بریزید اونجایی که سوخته؟
:) .دکتر بودا!
عجب تصویر بامزه و خنده داری !
کلی خندیدم
زیاد فرق نمیکنه که برای تسکین اب بریزیم یا خاک!!
مهم این درده است که تمومی نداره!!
عالی بود ؛ نباید سیاسی می شد ؛ داری تصور می کنی اون فضا رو بعد یه دفعه می ای تو پایتخت ؛ تو سیاست...ا