اینجور عکس ها ساکن اند،نمی توانند بخزند در لایه های پنهان و زیرین زندگی.سخت بتوانند که دست آدم را رو کنند.مثل این عکس از همکاران من.که در حیاط زیبای پر از چنار دور هم می خندند؛ انگار صمیمیتی در فضا موج می زند و کسی که نداند و نشناسد، لذت می برد از این زل زدن های همه به دهان یکی که در حال تعریف چیزیست، با دستی که در حین تکان دادن ثابت مانده است.عکس همکاران من نمی تواند توطئه های همین لحظه ای پیش را،برای ریشه ی هم زدن ها را،نان زن و بچه ی هم بریدن ها و تملق و خبرچینی ها را رو کند.چه برسد به دروغ ها،دروغ هایی که هر روز به خدای خود می گویند.و همین طور مشخص کند کدام یک نزول خور است و الان دقیقن دارند در مورد سهمیه ی مرغ یخ زده ی ماه رمضان حرف می زنند یا چیز دیگری.
باید حرکتش داد و از آن فیلمی ساخت.
سلام
چه ایده خوبی ... حرکت دادن خوشی های ایستاده موجی از دلخوشی ها را می سازد.
از ناتور دشت سلینجر نقل می کنم که بعضی چیزها را باید چپاند توی یک شیشه تا همانطور بمانند!
گاهی نبود این اعماق در یک چیز بهتره ظاهرا.
مثل جو غالب صمیمیت توی این عکس
گاهی همین ریز بینی و پرپرکردن مسایل زیر ذره بین تشریحه که موجب ناراحتی و از دست رفتن احساساتی ناب در مورد روابط انسانی میشه
ای کاش میتونستم این قاعده رو رعایت کنم
پراکنده نویسی ام رو ببخش دوست من
دارم می خونم بی صدا ..