آخر شب است.در حالی که فکر می کنم رها خوابیده می روم سراغ لپ تاپ و وارد دنیای نت می شوم.چند سایت را همزمان باز می کنم.مطلبی در دفاع از شرکت در انتخابات،مقاله ای در مورد قالب شعری سه گانی،صفحات جستجو در مورد آخرین فیلمی که دیدم و یکی دو وبلاگ که اغلب سر می زنم.با حرص تمام دارم می خوانم که ناگهان از پشت سر مورد حمله قرار می گیرم.رها که فهمیده بیدارم آمده سر وقتم و در حالی که پشت سر هم مشت و چک حواله ی سر و صورتم می کند به سبک خودش و با سرعتی باور نکردنی تکرار می کند: پت و مت،پت و مت،پت و مت... .و من برای آن که زودتر از این مهلکه جان به در برم و در حالی که از اولش هم معلوم است بازنده کیست ،از زیر ضریات بی امانش به هر ترتیب که شده پوشه ی کارتون ها را باز می کنم و می روم سراغ "پت و مت" که رها از میان این همه کارتون مدرن و خوش آب و رنگ بیشتر از هر کارتونی دوست دارد.
چشمانش را تنگ کرده،دماغش را چروک می کند و لبخند پیروزمندانه ای به من می زند.او پت و مت می بیند و من در حالی که می دانم زودتر از او خوابم می برد در فرصت اندک باقیمانده لبخند قشنگ او را می خوانم.
پ.ن: الان دو سال و هشت ماهشه.
ما که هفت سال و نیمه که تسلیمیم !
فکر کنم الان باید باهاش سوره ی ناس و فلق هم حفظ کنی؟!
دو ساله داریم با هم حفظ می کنیم ! تا حالا یه ده تایی سوره شده به اضافه ی سلام و تشهد ی که خودم یادم رفته بود
همینطور ادامه بدین مفتکی می برنت مکه!
واسه رها
مرسی:-)