چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

چرو

چرو (chro) به کُردی به معنی "جوانه" است و همچنین نامی برای دختران

جنگ و کلمه علیه زندگی

یکی از کارکردهای زبان گویا باید این باشد که ما را به هم و به دنیای اطراف مان وصل کند.ما به کمک زبان و کلمات مشترکی که موقعیتی یا وضعیتی را برای ما توصیف می کند کوشش می کنیم خود را به جای دیگری ِ همنوع مان که در آن موقعیت قرار دارد بپنداریم و به این ترتیب با تجربه ای که از سر می گذراند به یاری (واسطه ی) زبان (که موجودیتی اجتماعی،تاریخی و درگیر با عاطفه و احساس آدمی ست) رو در رو شویم.بحث من اینجا در مورد قائل بودن یا نبودن به برداشت و تاویل های متفاوت و منحصر به فرد از پدیده ای به ظاهر واحد نیست.حتا در مورد این نمی خواهم صحبت کنم که چگونه آن پدیده ی واحد برای یکی تجلی رنج و درد و همزمان  برای دیگری تجسم و تعین خیالی شیرین در سر است؟ یا اینکه کلمات یکسان وقتی از دهان و قلم های متفاوتی به گوش و چشم می خورند معنا و جایگاه و جلوه ی یکسره متفاوتی را نزد مخاطب پیدا می کنند.نه.می خواهم چیزی را که سر سفره ی شام و در حالی که طبق عادت خود آزارنده ی سمجی همزمان به تماشای اخبار تلویزیون هم مشغول هستم،به ذهنم خطور می کند برای تان بنویسم.به یاری "کلمه" که این بار در ذهنم نه تجلی یک معجزه بلکه شکل دروغین اتفاقی ست که هزاران کیلومتر آنطرف تر در حال رخدادن است.

متن خبر این است: امروز شهر اجدابیا برای چهارمین بار پیاپی بین نیروهای قذافی و مخالفان دست به دست شد.

جمله ای به ظاهر ساده و بدون ابهام است همانقدر که بازی و رقابت دو کودک بر سر تصاحب موقتی یک اسباب بازی.اما قبول کنید وقتی خبر را از رسانه ای می شنوید که سیاست فریبکارانه اش را به خوبی می شناسید دیگر برای شما نه فقط خبری بیان کننده ی اتفاقی رخ داده، بلکه جمله ای فرمایشی و جهت مند در راستای همان سیاست مذکور قلمداد می شود.کانال را عوض می کنی و می بینی همان خبر را شبکه ای دیگر زیرنویس می کند در حالی که کارشناس تلفنی برنامه در مورد دلایل افزایش قیمت طلا و نفت در اثر جنگ صحبت می کند و تو به تحلیل این ارتباط در ذهنت می پردازی، در کانال بعدی درخلاصه ی خبرها این خبر هم در کنار اخباری از هزاران کشته شده ی سونامی ژاپن و دهها قربانی بمب گذاری در پاکستان(که پای ثابت اخبار  هر روز است) و برگشت منشور کوروش به پاریس و ... تکرار می شود.اعداد و کلمات پشت سر هم به کار گرفته می شوند و تمرکز ما را به هم می زنند.تفسیرهای مختلف،کارشناسان رنگارنگ،کلمات قلمبه سلمبه که نقطه ضعف ماست و از همه مهم تر "کلمه" که هرگز شکل واقعی زندگی نیست.مثل عدد "ده"(در عبارتِ " بنا بر گزارش چی چی پرس این حملات تا کنون دهها قربانی بر جای گذاشته است ")که حتا قادر نیست به جای ده ثانیه از عمر گرفته شده ی مادری بنشیند که مغز از هم پاشیده اش را گلوله ای قاطی پس مانده ی غذاهای آشپزخانه کرده است.


چهار بار که هیچ تو بگو اجدابیا صد بار هم که دست به دست شود و تو خبرش را هزار بار دیگر بخوانی و بشنوی به یاری این کلمات بیگانه شده درک نخواهی کرد که :

در فاصله ی خوردن شام و پایان اخبار احتمالن اجدابیا برای پنجمین بار دست به دست شده،خوی ویرانگری انسان که  در اثر جنگ بیدارتر شده قربانی های دیگری گرفته است،خمپاره و بمب(هوشمند! یا غیر آن) بر خواب وبازی کودکان می بارد،بیمارستان ها پر از زخمی ست و کسی مثلن اگر خونریزی معده داشته باشد یا بچه اش در تب بسوزد ویزیت نمی شود،آب و برق قطع شده و نان و سیب زمینی حکم کیمیا را دارد،از هم دریده شدن پوست و گوشت انسان و گرسنگی و انفجار چیزی ست که در خانه و خیابان جولان می دهد، زندگی به زیرزمین ها رانده شده ،کسی کتابی نمی خواند و سینما نمی رود و جلوی آینه آرایش نمی کند و قذافی دیوانه زیر چادری دستور نوشتن نامه ی دیگری برای اوباما را می دهد و ... .


نظرات 11 + ارسال نظر
نادی سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ب.ظ http://ashkemah.blogsky.com

بی گناهانی که قربانی طمع قدرتمندان می شوند.

بی گناهی تنها صفت این قربانیان نیست.آنها(مثل ما) به قول شاملو در کنار بقیه ی عوامل کفاره ی جهل خود را می دهند.

دریا چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ http://yourehearts.blogfa.com/

دردهایی که می بینیم ، حس میکنیم ، ولی بی خیال ازکنارشان رد می شویم .......
دردهایی از خون . جنگ هایی از خون که در کشور ما نیز هست ولی مخفیشان می کنیم و.................
نمیدونم .................
نمیشه با حرف و کلمه گفت اصلا نمیشه با چیزی گفت ...........

این بی خیالی جزئی سیستمیک از زندگی امروز شده.

فرزانه چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:12 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
درد را از کلماتت می توان حس کرد دردی که رنج انسان را عریان می کند انسانهایی که نه طالب قدرتند نه در رویای حکومت بر جهان نه دیوانه ثروتند و نه ... فقط می خواهند آرام زندگی کنن اما اگر تشنگان قدرت و ثروت بگذارند

سلام
تشنه گان قدرت و ثروت!زدی به خال!دموکراسی (به معنای واقعی حاکمیت مردم و نه عده ای از نخبگان) فقط با در هم شکستن انحصار قدرت سیاسی و ثروت تحقق پیدا می کنه.

هادی پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ق.ظ

In tekrar va in aadad dar vaghe hamin naghshe biehsas kardan ro darand, goii mantegh ba reiazi va eloomash be jange shoor va hese ensani rafte ast.

Amir jan man nahar va shaam ra mibaram otagh khab mikhorem, albate inja ham khabrha kamtar nist(robe roye pc) va bazan bad tar ba khabrhaaye zaheran bi a ahmyet ke be tv rah niafte ama baz mishe ba khndane nevshthai az dostan taskini yaft.

Khoda mikhastam sobhane garm bekhorem , to in fasle ke in teksto nevshtam sokht, ye sobhane talbkarem .

این روزا صبحانه رو یک در میان نیمرو و نان و پنیر و گردو می خورم.شیرینی جات دلم رو میزنه.اگه روزی روزگاری دوباره همو دیدیم و اینا رو دوست داشتی باهات حساب می کنم.
اما در مورد علوم و تکنولوژی و رابطه ای که با قدرت دارند هنوز نمی تونم نظر بدم.فکر می کنم باید بیشتر بخونم و فکر کنم.آیا این چیزی که تو ازش به "جنگ بین شعور و احساس انسانی و دانش ریاضی و منطق" نام بردی در ذات این علوم وجود داره یا باقرار گرفتن در مجموعه روابطی که در آن هر چیزی متاثر از هسته ی سرمایه-قدرته، این خاصیت رو پیدا می کنند؟جای تامله.

یک دختر ۳۸ ساله یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:06 ب.ظ http://katiaa.blogfa.com/

پرستو یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 ب.ظ http://parvaze-parastooha.mihanblog.com

کلمه خیلی مهمه اما خیلی وقته که هیچیک از ما به کلماتی که می شنویم یا حتی به کار می بریم فکر نمی کنیم و هویتشونو نمی شناسیم...
جنگ انقدر عادی شده که دیگه مدینه فاضله انسانها فقط دنیاییه که جنگی بین کشوراش نباشه...مهم نیست که حکومتها دیکتاتوریه یا دموکراسی...مهم اینه که ظاهر همه چی آروم باشه...اینم از دنیای رویایی این روزها...
زلزله عادی شده...جنگ عادی شده....دیدن خون افراد و دیدن ناله بازمانده ها عادی شده و دیگه حتی روحیمون رو تحت تاثیر خیلی کمی قرار میده...
تنها آرزوی من اینه...کاش به عصر طلایی بربریت برگردیم!!

نکته ی خیلی جالبی رو اشاره کردی پرستو جان! فکر می کنم که آمیختگی و تقابل خیر و شر در ذات زندگی؛امری عادی باشه ولی چیزی که برای ما عادی شده به هیچوجه این مساله نیست بلکه حاکمیت شر بر زندگی ست که به امری عادی تبدیل شده.

منیره دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 ب.ظ http://booyedoost.blogfa.com

غصه ی این قصه پسرک پانزده ساله ام رو پیر کرده دیگه من که خودم رو میتونم مادر همه فرزندان زمین بدونم بدون دیدن رنگ و اندیشه شون چی باید بگم .
بچه ام که اخبار رو میخونه توی این سرزمین دور از وطن با دردی که ریشه در اعماق جانش داره میگه آدم اصلن خرابه باید کندش و انداختش دور .
برای همه مادران به خاطر سپردن لحظه زایش و برای همه مردمان مادر شدن رو آرزو میکنم . کاش خداوندگاران مادرانی بودند و یا دست کم کودکانی
از اینکه به نازنین پرستوی من سر میزنید سپاس گزارم

سر زدن به نازنین و خوندنش یک لذت و فرصت مغتنمه برای من.باور کنید.

امیر سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ http://classickind.blogfa.com/

خیلی نامفهوم مینویسی . نفهمیدم ،‌ از سیاست رسانه نوشتی یا از جنگ ؟

الی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

یکبار چند سال پیش در مجله ی چلچراغ مقاله ای بود در مورد اخبار و کلماتی که اخبار سرتاسر دنیا را برایمان بازگو می کنند . در بهترین حالت اگر فکر کنیم که خبرگزاری ها ( فرقی نمی کند کجا ) خبرها را بی جانبداری بازگو کنند هم باز هم کلمات و جملات و احساسات انتخابی در خبر در نوع ارائه و اثرش بر مردم تاثیر گذار است .. شاید اصلا جنگی به این شدت که گزارشگر می گوید در جریان نباشد و برعکس به این آرامشی که گزارشگر توصیف می کند نباشد و آن طرف دنیا پر از خون و خونریزی و ...باشد ( این مورد اخیر بیشتر صحت دارد)
به هر حال اغب رجال دنیا با همین جادوی کلمه و تصاویر منتخبی بر ذهن و قلب مردم حکمرانی می کنند.
در مورد پیشگویی تان هم درسته . فعلا که همین ماری که از زیر عبای آقا بیرون آمده بدجوری دارد دور خود آقا چمبره می زند ! بالاخره چندی بیش نمانده باید کاری کنند !

حتا اگر موقتن غرض و مرض رسانه و قدرت پشت سرش را داخل پرانتز بگذاریم ،این خود کلمه است که ناتوان از نشان دادن عمق ماجرا خواهد بود.اما خوب،کاش مشکل فقط همین بود و با دنیایی از جعل و فریب مواجه نبودیم.

امیر پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ http://classickind.blogfa.com/

حالا مثلا خوب که چی ؟ !
نمیشد یک اوهونی اهنی بکنی بفهمیم شنیدیمون ؟
مردیم از کمبود محبت !!
محتاج توجه حضرت عالی هستیم !
نظر لطفی بفرمایید نظری جلوی نظرم بذارید !
من ولتون نمیکنم ها !!

امید یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ق.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

۱. عبارت ؛ده ها کشته و زخمی: عصبانی ام می کند. نمی دانم چه کسی این تخم لق را در دهن خبر گزاری ها شکسته است . آخر کشته کجا و زخمی کجا ! ... مثلا می گویند : نوزده کشته و زخمی ! ... بعد آمارش را دز می آوزی می بینی دو نفر کشته شده اند و ۱۷ نفر زخمی ! ... بگذریم از اینکه زخمی داریم تا زخمی !

۲. با این عبارت ؛شده است؛ در کامنت ها مشکل دارم . به یقین عرض می کنم که ؛حال حاضر؛ علی رغم تمام کشت و کشتارهای موجود بهترین ساعت زندگی بشر است . بشر تا اکنون بهتر از ساعت پیش رو نزیسته است . باور ندارید به تاریخ بنگرید . هیچ گاه وضعیت بهتر از این نبوده . حداکثر این است که نمی دانیم چه خبر بوده است !

این همه تلاش جمعی و فردی و کوشش های علمی و مبارزه ی سیاسی و ... برای این بود که وضع زندگی بشر بهتر شود دیگر.اگر غیر از این بود جای بحث داشت.اما در اینکه وضع امروز می تواند بهتر باشد و باید علیه کاستی و نقص و خرابی هایش نوشت هم جای تردید نیست.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد